``` : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    بعد سمینارم، قرار شد کلا موضوعی که قراره روش کار کنم عوض بشه.‌‌

    ینی چی؟ ینی از صفرِ صفر همه چیز رو شروع کنم....

    تازه بشینم موضوع انتخاب کنم...و مقاله بخونم و به نوآوری برسم و....

    از هفته ی اول مرداد شروع کردم...

    درحالی که اکثر بچه ها رفته بودن شهراشون و استراحت میکردن، من هر هفته بین شمال و تهران در رفت و آمد بودم که استادمو ببینم و راجب کارم باهم حرف بزنیم...

    از هفته ی اول مرداد تا همین یک هفته ی پیش، هردفعههههه هرکاری میکردم استادم میگفت نه....

    و خیلی وقت ها منطقی نبود این نه گفتن ها....

    دفعه ی آخر، وقتی از پیشش برگشتم نشستم کلی گریه کردم....

    خیلییی خسته شده بودم...خیلیییی....

    چون همه ی تابستون رو تو استرس کارام بودم و تهشم هیچی نشد....

    وسط گریه کردن، دیدم استادم داره بهم زنگ میزنه...

    گوشیو برداشتم....گفت در مورد موضوعی که انتخاب کردی، یه چیزی به ذهنم رسید که میتونه پروژت رو قشنگ تر کنه ولی اگه خوب کار کنی، میتونی مقاله ی خوبی ازش در بیاری.‌‌.‌..کی میتونی بیای پیشم؟

    گفتم تا نیم ساعت دیگه خودمو میرسونم....

    گوشیو که قطع کردم داشتم فکر میکردم این چشمای پف کرده رو چطوری جمعش کنم حالا....

    چون من وقتی گریه میکنم، حتی اگه یه قطره اشک از چشمام بیاد پایین، صورتم قرمز میشه و چشمام پف میکنه...

    منی که تقریبا هیچ وقت آرایش نمیکردم، شروع کردم خط چشم کشیدن و ریمل زدنو این چیزا که یکم عادی تر کنم چشمامو ```...

    ما را در سایت ``` دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : donyayesaghua بازدید : 33 تاريخ : شنبه 8 مهر 1402 ساعت: 19:00