``` : نیلوبلاگ

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    شاید چیزی که میخوام راجبش صحبت کنم، باب میل خیلی ها نباشه...

    چون چیزیه که تو کشور ما مصرفش ممنوعه...و هنوز دید خیلی ها بهش بده....

    هر چند که الان خیلی عادی تر شده و تو اکثر مهمونی ها و عروسی ها سرو میشه..ولی خب هنوز یه گاردی نسبت بهش هست....

    مستقیم بهش اشاره نمیکنم ولی خب همتون باهوشید و کاملا میتونید متوجه بشید که از چی حرف میزنم...‌

    بابای من به شدت رو این مسئله حساس بوده همیشه...خودش هیچ وقت لب بهش نزده...و من از بچگی همیشه برام سوال بود که این چیه که خیلی ها انقدر راحت میخورن و برای بابای من یه خط قرمز خیلی جدیه....

    این سوال موند تو ذهنم تا ۱۹ سالگی که توی جشن تولد دوستم، به اصرار بچه ها امتحانش کردم...نه خیلی...در حد خیلی خیلی کم...

    چون من همیشه به خاطر دیدی که بابام نسبت به این موضوع بهم داد، در عین کنجکاو شدن و ترغیب شدن به امتحان کردنش، میترسیدم ازش....

    چندین سال گذشته از اولین باری که امتحانش کردم....ولی واقعیتش بدم نیومد...

    ینی هیچ وقت این رو درک نکردم که چرا باید بگن نجسه....حرامه....ممنوعه....

    بله! افراط تو هرچیزی بده...افراط توی خرید کردن، توی سیگار کشیدن، حتی توی درس خوندن و.....

    و قطعا این افراط یک سری ضررهارو در پی داره... زیاده روی کردن تو این مورد هم قطعا برای سلامتی مضره...‌

    من شاید سالی دو، سه بار پیش بیاد که برم سمتش...نه که بیشتر از این موقعیتش نباشه...هست ولی خودم نمیرم طرفش......

    در هر صورت...

    این پست تبلیغ به انجام هیچکاری نیست....

    اصلا نوشتن این پست هم دلایلی داره که شاید تو یه روز بهتر براتون گفتم....

    الان فقط میخوام بگم این همه گارد داشتن نسبت به خیلی چیزها بیخوده...

    آدم عاقل خودش میدونه حد و حدودش تو هر زمینه ای رو...

    مثلا من بارها شده تو یه جمعی آدم های دورم مواد مخدر مصرف کردن و هزارتا کار دیگه....ولی آیا من باهاشون همراه شدم؟

    خیر...حتی یک بار هم نه....با اینکه همه چیز برام آماده بود....فقط کافی بود بخوام که "نخواستم"....

    یا مثلا بارها شده چند روز تو یه جمعی بودم و هرشب بساط نوشیدنی به راه بود....تو همین سفر اخیرمم پیش اومد اتفاقا....ولی آیا منم هرررشب باهاشون همراه شدم؟

    خیر...

    من یاد گرفتم آزاد و رها باشم ولی در عین حال حواسم به خودم و زندگیم و سلامتم باشه...

    من سال هاست که طرز فکرم رو عوض کردم نسبت به اینکه اگر یک سری چیزها برای من و تو ذهن من ممنوعه است، لزوما کسی که اون کارهارو انجام میده آدم بد و لایق مجازاتی نیست....

    مثلا من تا همین 8،9 سال پیش برام قفل بود که ببینم یه دختر و پسر باهم میرن تو یه خونه......

    همیشهههه فکرم میرفت سمت این که ای وای چه اتفاقایی میوفته تو اون خونه....

    الان که بهش فکر میکنم برام خیلی خنده داره...

    چون خودم بارها شده برم خونه ی یکی از رفیقای پسرم و اصا دو،سه روز بمونم..... بدون اینکه اتفاقی بینمون بیوفته....

    ولی خب...فرهنگش هنوزم که هنوزه جا نیوفتاده بینمون....و شاید افکار بدی که میاد سراغمون یه جورایی دست خودمونم نیست....

    من خیلی با خانواده جنگیدم که همچین چیزایی جا بیوفته براشون.....چون هیچ وقت دلم نخواست دروغ بگم بهشون.....

    هرچند هنوزم که هنوزه برای پدرم اصلا قابل درک نیست این مسائل.... تا یه حدیم حق میدم بهش...میخواد از دخترش محافظت کنه و از هر خطری دور کنه....

    ولی خب حداقلش اینه که مامانم (که البته ایشونم خیلیییی زمان برد که قانعش کنم هیچ خطری متوجه من نیست) در جریان هر کاری که میکنم هست و هیچ وقت با پنهون کاری نرفتم جلو.....

    آقا خلاصه که....ما آدما بزرگ میشیم و راه های محافظت از خودمونو یاد میگیریم.....راه های آزاد و رها بودن رو هم یاد میگیریم... فقط لازمه تو هر شرایطی از منطق و عقلمون استفاده کنیم...و خب احتیاطم که شرط عقله ```...

    ما را در سایت ``` دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : donyayesaghua بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1402 ساعت: 4:37