###

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    فقط یک بار حس کردم یک نفر درکم کرد..

    تازه با ربه کا بهم زده بودم و حالم خیلی بد بود ،

    توی کافه نشسته بودم که دختر پیشخدمت به من گفت چقدر بهم ریخته ام ..

    ماجرای دعوای با ربه کا و جدا شدنمان را برایش تعریف کردم ..

    و او در جواب به من نگفت همه درد دارند ،

    نگفت باید شرمنده باشم که چنین چیزی اذیتم می کند ،

    نگفت جنبه ی مثبت زندگی را ببین، نگفت که تقصیر خودم است ،

    بحث مارکوس ، نقاش فلج سر کوچه آگوستین را پیش نکشید،

    فقط چهره اش را در هم کشید و گفت « آخ... »

    همین . انگار خوب می فهمید که همین درد ساده و پیش پا افتاده ، چقدر دارد آزارم می دهد ..

    تنها باری که حس کردم کسی درکم کرد، همان یک بار بود ...

    همان یک بار

    +شب بخیر آقای رئیس جمهور _ ژاک پریم

    تکلمه:

    پیشنهاد میکنم بخونید این رمانو...

    غربت نوشت:

    خیلی ذوق زده ام...مدت کمیه که تو لندن اقامت دارم هیچ وقت درک نمیکردم آدم هایی رو که حالا به هر دلیلی مهاجرت میکردن و وقتی از احساسون میپرسیدی از غربت حرف میزدن...

    اما الان میفهمم چون خودم با تمام وجود حسش میکنم....کنار آدم هایی راه بری و نفس بکشی که حتی کمترین راه ارتباطی یعنی زبونتون  هم فرق بکنه ینی اوج غربت...

    اما ذوف زدگیم به خاطر اینه که تازگیا یه مغازه ی گلفروشی پیدا کردم که خیلی خیلی آرامش بخشه...پر از حسای خوبه...یه خانوم میانسالی فروشندشه که با لبخندش آدمو یاد ایرانیا میندازه..نمیدونم چرا...

    اما وقتی از کنار اون مغازه ی گل فروشی رد میشم انگار دارم تو خیابونای ایران قدم میزنم...

    بی مزه نوشت:

    گُل گُل گُل..گُل از همه رنگ...سرت رو با چی میشوری با شامپو گلرنگ

    http://s9.picofile.com/file/8300288492/london97874.jpg

    http://s8.picofile.com/file/8300288526/london6677.jpg

    + نوشته شده در  چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:28  توسط سارا 
    ```...
    ما را در سایت ``` دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : donyayesaghua بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 22:16